در عصر حاضر سازمان‌ها به‌صورت فزاینده‌ای با محیط‌های پویا و در حال تغییر مواجه‌اند و بنابراین به‌منظور بقا و پویایی خود مجبورند که خود را با تغییرات محیطی سازگار سازند. بر همین اساس سازمان‌هایی موفق و کارآمد می‌شوند که علاوه بر هماهنگی با تحولات جامعه امروزی، بتوانند مسیر تغییرات و دگرگونی‌ها را نیز در آینده پیش‌بینی کرده و قادر باشند این تغییرات را در جهت ایجاد تحولات مطلوب برای ساختن آینده‌ای بهتر هدایت کنند (آقایی فیشنانی،1377). به‌زعم پیتر دراکر[5]، تغییر، تنها اصل ثابت و اجتناب‌ناپذیر در جهان است. در مواجهه با تغییرات اگر سازمانی آمادگی لازم را نداشته باشد به سمت اضمحلال می‌رود (ساکا[6]،2002). تغییر در سازمان عبارت است از حرکت سازمان از حالت موجود در جهت حالت مطلوب به‌منظور افزایش اثربخشی (لانن برگ[7]،2010). در برابر اکثر برنامه‌های تغییر، مقاومت کارکنان اجتناب‌ناپذیر است زیرا تغییر شرایط به نفع یا ضرر عده‌ای از کارکنان در سازمان خواهد شد (بوی و وین هده[8]،2001). ممکن است مقاومت در برابر تغییرات به‌صورت آشکار یا پنهان باشد، معمولاً مقاومت و مخالفت آشکار از مقاومت‌های پنهانی بهتر است، زیر

دانلود مقالات

ا قابل‌مشاهده و پیگیری است و لذا آگاهی مدیران از مقاومت کارکنان در طول فرایند تغییر، ضروری است چراکه می‌تواند به شکست برنامه‌های تغییر منتج گردد (راینیر[9]، 2009). برای تغییر علل زیادی معرفی‌شده است که همه‌ی آن‌ها ناشی از تفکری است که سازمان باید به جلو برود خود را بهبود سازد (لانن برگ،2010). در شرایطی که سازمان‌ها دستخوش تغییرات مداوم هستند، مدیران نمی‌توانند با اتکا به مفروضات و شیوه‌های سنتی مدیریت، از عهده‌ی ایجاد، مهار، همگامی و بهره‌وری از تغییرات برآیند. مدیران برای بقا و توسعه‌ی سازمان‌های خود نیازمند تغییرات هستند یکی از عوامل مؤثر بر این تغییرات سبک‌های تفکر مدیران در سازمان‌ها می‌باشد (استرنبرگ[10]،2003). نگرش فکری حاکم بر یک مجموعه تحت تأثیر فلسفه‌ی فکری مدیران آن است و ازآنجایی‌که به‌طور طبیعی، مسئولیت‌ها و اختیارات در دست مدیران است آن‌ها با رفتار، عملکرد و سیاست‌گذاری‌های خود، سازمان را به سمتی سوق می‌دهند که منطبق بر رویکرد فکری خودشان باشد و این موضوعی غیرقابل‌انکار است (هاتفی،1382). افراد با سبک‌های تفکر متفاوت، مایل‌اند از توانایی‌هایشان به شیوه‌های مختلف استفاده بکنند و متناسب با نوع تفکرشان واکنش‌های متفاوت ارائه دهند. افرادی که سبک تفکرشان در موقعیت‌های خاص متناسب با انتظارات جامعه است به‌عنوان افرادی با سطوح بالای توانایی مورد قضاوت قرار می‌گیرند (استرنبرگ، 1381). تفکر، عبارت است از توانایی به کار بردن قوای استنباط، تصور و تشخیص به‌منظور دستیابی به یک نتیجه. تفکر جریانی است که در آن فرد کوشش می‌کند مشکلی که با آن روبرو شده مشخص سازد و با تجربیات قبلی خودش به حل آن اقدام نماید (وان فانژه[11]،1364، ص 19). تفکر عبارت است از فعالیت‌های جهت‌دار ذهن، برای حل مسئله (شعبانی، 1378). در جریان تفکر برای تغییر، معمولاً فرد می‌خواهد مشکل یا مسئله‌ای را که مانع رسیدن به هدف است از میان بردارد و خود را به هدف نزدیک کند. محرک اساسی فرد در جریان تفکر هدف مشخصی است که می‌خواهد به آن برسد (شریعتمداری،1377). سبک شیوه‌ای برای تفکر است، اصطلاح سبک مترادف با توانایی نیست بلکه شیوه‌ای برای به‌کارگیری توانایی‌های بالقوه است. توانایی به این اشاره دارد که یک فرد چقدر خوب می‌تواند کاری را انجام دهد، اما سبک به این امر اشاره دارد که فرد دوست دارد کار را چگونه انجام دهد (استرنبرگ،1381).

 

مدیریت از ارکان هر سازمان و جامعه است، بر همین اساس مدیریت آموزشی نیز جایگاه مهمی در بهسازی و شکوفایی جامعه دارد، از طرف دیگر اگر مدیران آموزشی دارای سبک‌های تفکر مناسب باشند، بدون تردید نظام آموزشی نیز از بهره‌وری بالایی برخوردار خواهد بود. به‌عبارت‌دیگر اعمال سبک تفکر مناسب در موقعیت مقتضی توسط مدیر باعث تغییرات مطلوب و شکوفایی سازمان می‌شود.

 

[1]- Toffler

 

[2]- Jeff & Scott

 

[3]- Atkinson

 

[4]- Fisher

 

[5]- Peter Draker

 

[6]- Saka

 

[7]- Lunenburg

 

[8]- Bovey & Wayne Hedeh

 

[9]- Raineri

 

[10]- Sternberg

 

[11]- Wan Fanzheh

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...