تنظیم هیجان، مؤلفه­های تحولی و پیامدهای آن موضوعی است که به موازات توجه مجدد به هیجانات، اهمیت و تفسیر جدیدی پیدا کرده و در زمینه­های متعدد دیگری چون رشد شناخت بر خود، رشد شناخت و گویایی، و تکامل دستگاه عصبی– فیزیولوژیک گسترش یافته است. منظور از تنظیم هیجان گماشتن افکار و رفتارهایی است که به عملکرد هر چه بهتر در زندگی بینجامد (امین­آبادی، دهقانی و خداپناهی، 1390). در دیدگاه سازمانی، پاسخ­های هیجانی قابلیت انعطاف دارند و قالبی نیستند، حساس به موقعیت­هایند، با سرعت در برابر شرایط تغییر می­کنند، به نحوی که کنش­وری سازنده ارگانیسم زنده بتواند در سطح بالاتری تنظیم شود و فرآیندهای تنظیم­گر هیجانات­اند که می­توانند این امور را انجام دهند. فقدان توانایی تنظیم هیجان می­تواند منجر به برانگیختگی­های هیجانی زیان آور، ناسازگاری و عدم هدایت هیجان­ها شود و بدین ترتیب مانع از داشتن توانایی عملکردی سازش یافته و شایسته گردد (گرنفسکی و کریج، 2006).

 

هنگامی كه فرد با یك موقعیت هیجانی روبرو می­شود، احساس خوب و خوش بینی برای كنترل هیجان كافی نیست بلكه وی نیاز دارد كه در این موقعیت­ها بهترین كاركرد شناختی را نیز داشته باشد (رضوان، بهرامی و عبدی، 2006). در اصل در تنظیم هیجان به تعامل بهینه­ای از شناخت و هیجان جهت مقابله با شرایط منفی نیاز است (اکنر و گراس، 2005). زیرا انسان­ها با هر چه مواجه می­شوند آن را تفسیر می­كنند و تفسیرهای شناختی تعیین­كننده واكنش­های افراد است (عبدی، باباپور و فتحی، 1389).

 

پژوهش­ها نشان داده­اند كه طبقه قدرتمندی از تنظیم هیجان شامل راه­های شناختی اداره اطلاعات هیجانی تحریك­كننده است (اکنر و گراس، 2005). تغییر در هر كدام از بخش­های مختلف عملكرد سیستم­های شناختی، از قبیل؛ حافظه، توجه و هوشیاری موجب تغییر خلق می­شود. بنابراین نمی­توان نقش تنظیم هیجان شناختی را در سازگاری افراد با وقایع استرس­زای زندگی نادیده گرفت (گرنفسکی و کریج، 2006). تنظیم هیجان شناختی به تمام سبک­های شناختی اطلاق می­شود كه هر فردی از آن به منظور افزایش یا كاهش و یا حفظ هیجان خود استفاده می­كند (گراس، 2001).

 

تنظیم هیجان بوسیله شناخت به طرزی تفکیک ناپذیری با زندگی افراد رابطه دارد، تنظیم هیجان شناختی همراه همیشگی آدمی است كه به مدیریت یا تنظیم عواطف و هیجان­ها كمك می­كند و به انسان توان سازگاری بیشتر به خصوص بعد از تجارب هیجانی منفی را می­دهد (موریس، سیلک، استنبرگ، مایرز و رابینسون، 2007). از عواملی که می­تواند به تنظیم هیجان شناختی کمک کند بكارگیری الگوهای معنوی و دینی در زندگی روزمره بشر است که می­تواند احساس امنیت جسمانی، شناختی و هیجانی را فراهم آورد (پکوک و پولاما،1994) و موجب افزایش سازگاری و بهزیستی انسان شود (آمرام، 2007).

 

دین حقیقتی است كه در جنبه­ها و ابعاد گوناگون زندگی انسان حضور جدی و قابل توجهی دارد. تحقیق در باب دین یا دین­پژوهی نیز عرصه­ها و شاخه­های متعددی یافته است. به گونه­ای كه رشته­های علمی بسیاری در زمینه­های مختلف معارف بشری تدوین و تكوین پیدا كرده­اند كه در این بین می­توان به روان­شناسی دین اشاره كرد. وقتی از مفهوم روان­شناسی دین استفاده می­شود مراد تحقق و بروز و ظهور دین در رفتار بشر است، به سخن دیگر تدین و دینداری مورد نظر است نه چیز دیگر (آذربایجانی و موسوی اصل، 1385).

 

در دو دهه گذشته روان­شناسی دین و مطالعه موضوعات معنوی به طور فزاینده­ای مورد توجه روان­شناسان قرار گرفته است و در اکثر این مطالعات یک رابطه مثبت بین باورهای دینی و معنویت با سلامت روان افراد یافت شده است، در چند سال اخیر مفهوم جدیدی وارد حوزه روان­شناسی دین شده و آن مفهوم هوش معنوی می­باشد (رجایی، بیاضی و حبیبی پور، 1388). هوش معنوی سازه­های معنویت و هوش را درون یک سازه جدید ترکیب می­کند. هوش معنوی به عنوان زیربنای باورهای فرد نقش اساسی در زمینه­های گوناگون به ویژه ارتقاء و تأمین سلامت روانی دارد (یعقوبی، 1389) و دارای چندین مؤلفه می­باشد که یکی از این مؤلفه­ها به رابطه بین معنویت و حل مسائل و مشکلات یا به عبارت دیگر به رابطه دین و معنویت با مهارت­های حل مسأله اشاره دارد (رجایی و همکاران، 1388). افراد دارای هوش معنوی بالا، افرادی انعطاف­پذیر، دارای درجه بالایی از هوشیاری نسبت به خویشتن و توانمند در رویارویی با مشکلات و دردها و چیره شدن بر آن­ها هستند (هالما و اسرینسیک، 2004). هوش معنوی مجموعه­ای از توانایی­ها، ظرفیت­ها و منابع معنوی می­باشد که کاربرد آن­ها در زندگی روزانه موجب افزایش انطباق­پذیری می­شود (کینگ، 2007). زوهر و مارشال (2000)، معتقدند هوش معنوی زاییده بینشی عمیق در تندباد حوادث روزگار است و شخص را در برابر رویدادها و حوادث تلخ و شیرین زندگی آبدیده می­كند، تا از سختی­های زندگی نهراسد و با صبر و تفكر با آنها مقابله نموده و راه حل­های منطقی و انسانی برای آن­ها بیابد؛ و آن را هوشی می­دانند كه به وسیله آن افراد به مشكلات معنایی و ارزشی پرداخته و آن­ها را حل می­كنند. هوش معنوی نوعی از هوش است كه با استفاده از آن افراد قادر می­شوند تا فعالیت­ها و زندگی خود را در مسیری عمیق­تر، غنی­تر و معنادارتر هدایت كنند.

نتیجه تصویری درباره سلامت روانی

در اکثر مطالعات یک رابطه مثبت بین معنویت و باورهای دینی با سلامت روان افراد یافت شده است. دین می­تواند به عنوان یك نظام اجتماعی پیچیده، بر رفتار و بازخوردهای مهم از جمله برنامه­ریزی خانواده، كار، چگونگی تفسیر زندگی روزانه و برداشت از امور مختلف و تنظیم هیجان تأثیر بسزایی داشته باشد. سلیگمن (2000) اظهار می­دارد افرادی که امور مذهبی را به جا می­آورند شادتر از سایر اشخاص هستند به این معنا که از راهبردهای مثبت تنظیم هیجان بیشتر از راهبردهای منفی تنظیم هیجان استفاده می­کنند.

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

كیم و دیگران (2004) به این نتیجه دست یافتند كه عمل به باورهای دینی با هیجانات و عواطف مثبت مانند خوش­خلقی، شادكامی، مهربانی، اعتمادبه­نفس، توجه و آرامش رابطه مثبت دارد. مک­نلتی و دیگران(2004) نشان دادند كه دین تأثیر قابل توجهی در سازگاری دارد. عمل به باورهای دینی به معنای به کار بردن دین در جنبه سه­گانه اعتقادات، عبادات و اخلاقیات می­باشد (شاه نظری 1385). منظور از اعتقادات بخشی از شناخت و دانش دینی است. عبادات همان شعائر دینی است و اخلاقیات هم بخشی از تعالیم اسلام است که رفتارهای پسندیده و ناپسند را مشخص می­کند.

 

این پژوهش بر روی زنان باردار انجام شد به این علت که بارداری یك دوره حاد در زندگی زنان است كه در طی آن تغییرات هیجانی، جسمانی و اجتماعی زیادی رخ می­دهد (لارا، لی، لتچیپیا و هاچهوزن، 2008).  حدود %90 از زنان دست كم یك مرتبه در طول زندگی باردار می­شوند؛ بارداری رویدادی است كه بسیاری از دیدگاه­های زندگی یك زن را تغییر می­دهد و ظرفیت مهمی است كه در سلامتی، خوشبختی و نقش­های اجتماعی یك زن تأثیر می­گذارد (هیوزینک، مولدر، مدینا و بیتکلار، 2004). دوران حاملگی یکی از پر استرس­ترین دوران زندگی زن می­باشد و حتی استرس ناشی از تولد اولین فرزند در جداول استرس روانی- اجتماعی، جزء استرس­های شدید طبقه­بندی می­شود، در این دوران امكان بروز حالت­هایی مانند نوروز، افسردگی، اضطراب، ترس مرضیو اختلال وسواسزیاد است (فروزنده، 1377). و ضرورت تنظیم هیجان شناختی هر چه بیشتر در این دوران اهمیت پیدا می­کند و انجام پژوهش­های بیشتر برای تعیین عوامل مؤثر در کنترل هیجان ضرورت دارد.

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

حاملگی تجربه جسمی، روانی مهمی است كه سبب ایجاد تغییرات زیادی در زنان می­شود كه می­تواند زمینه­ساز بروز اضطراب زیادی در زنان گردد (رفیعی، اکبرزاده، اسدی و زارع، 1392). اغلب زنان نسبت به تولد و نگهداری فرزند احساس دوگانه دارند و از زایمان و به دنیا آوردن كودك نابهنجار و از اینكه نتوانند مادر خوبی باشند ترس دارند (هریس، لاوت، اسمیت و رید، 1996). تأثیر فرایندهای روان­شناختی مادر بر رشد و سلامتی جنین بسیار گسترده و فراگیر است، چرا كه فضای درون رحمی پیوسته از هیجان­ها و وضعیت روانی مادر تأثیر می­پذیرد (مولاوی، موهدی و بنگر، 2002). در صورتی كه زنان در مدت حاملگی دچار استرس هیجانی شدید شوند، كودكان آنها در معرض انواع مشكلات قرار می­گیرند. افسردگی شدید با میزان سقط زودرس، كم وزنی هنگام تولد و بیماری تنفسی نوزاد ارتباط دارد (فروزنده،1377).

 

رایگان شلمانی، خداكرمی، حسن­زاده خوانساری و اکبرزاده باغبان (1391) در پژوهش خود نقل می­کنند: دوران بارداری، یکی از مهم­ترین مراحل زندگی یک زن است، این دوره اگرچه برای بیشتر زنان، دوره­ای مسرت­بخش تلقی می­شود، اما اغلب، یک دوره پر استرس همراه با تغیرات فیزیولوژیکی و روانی به حساب می­آید (بنت و برون، 2005). در این دوره تغییرات بیوشیمیایی، فیزیولوژیک و آناتومیک زیادی در بدن زن رخ می­دهد (کنینگهام، کننس و هوث، 2005). وضعیت روحی زن در بارداری تحت تاثیر تغییرات هورمونی قرار می­گیرد و برای زنانی که بارداری را یک عمل بیولوژیک کامل­کننده می­دانند، این امر بسیار مسرت­بخش و خشنودکننده است، اما بسیاری از زنان دوره­ای از اضطراب را در این دوران سپری می­نمایند، زیرا طی دوره بارداری، فرد دستخوش بزرگ­ترین تغییرات در شیوه زندگی خود می­شود و باید در تصویر شخصیتی خود دست به تغییر بزند و به حالت مادری درآید (کنینگهام، کننس و هوث، 2010).

 

با وجود یافته­های فوق، از آنجا كه زنان در دوران بارداری تغییرات روانی زیادی را تحمل می­كنند و تأثیرپذیری آنان نسبت به استرس­های متفاوت زندگی در این دوره افزایش می­یابد، این دوران از نظر روانی اهمیت پیدا می­كند و لزوم تنظیم هیجان شناختی کارآمد ضرورت می­یابد. از آنجایی كه مفهوم سبک­های تنظیم هیجان شناختی در حال حاضر تازه در عرصه ارائه پژوهش­های روان­شناختی وارد شده است و درباره رابطه آن با هوش معنوی و عمل به باور­های دینی مطالعه­ای انجام نشده، به همین لحاظ، در تحقیق حاضر سعی شده است به بررسی این موضوع پرداخته شود که هوش معنوی و عمل به باورهای دینی با توجه به نقش آن­ها در سازگاری، انطباق پذیری و بهزیستی هر چه بیشتر در زندگی بشر، می­توانند به زنان باردار در تنظیم هیجان شناختی­شان کمک کند؟  آیا هوش معنوی بالاتر، تنظیم هیجان شناختی بهتری را در زنان باردار پیشگویی می­کند؟  آیا رابطه­ای بین هوش معنوی و عمل به باورهای دینی وجود دارد؟ و آیا بین عمل به باورهای دینی و تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار رابطه­ای مشاهده خواهد شد؟

 

 

 

1-3- ضرورت و اهمیت پژوهش

 

شیوع بیماری­های غیرواگیر متأثر از صنعتی شدن و سبک زندگی مدرن به سرعت در حال گسترش است که بی­توجهی و عدم برنامه­ریزی جهت کنترل آن می­تواند عواقب غیر قابل جبرانی را به دنبال داشته باشد (حسینی، 2010، و کیولاس، 2010). یکی از مسائل بسیار مهم و ضروری، تشخیص عوامل مؤثر بر بهداشت روانی و تنظیم هیجان است. مذهب یک عامل اصلی در زندگی بسیاری از انسان­ها است و می­توان میزان دینداری و معنویت فرد و تعهد او به آداب و تعالیم دینی و مذهبی را یکی از عوامل بسیار مهم و تأثیرگذار بر تنظیم هیجان و بهداشت روانی او دانست (اسپین­دلا، ویل و بیلو، 2010). در طول تاریخ بشر، دین همواره یكی از دغدغه­های مهم انسان بوده و آدمی هرگز خود را بی­نیاز از آن ندانسته است. در عصر حاضر كه بشر پس از فراز و فرودهای بسیار، به مرحله­ای رسیده كه ضرورت گرایش به دین و معنویت حاصل از دینداری را برای خود با تمام وجود احساس می­کند، برای رهایی از پریشانی و دستیابی به آرامش و تنظیم هیجان در جستجوی پناهگاهی است.

 

ازدیدگاه یونگ، دین یك حالت خاص روح انسانی است كه بر طبق معنای اصلی كلمة دین در زبان لاتین می­توان آن را چنین تعریف كرد: دین، یك حالت مراقبت، تذكر و توجه دقیق به بعضی از عوامل مؤثر است كه بشر نام «قدرت قاهره» را به آن اطلاق می­کند (کویینگ، 1380). در واقع، دین و دینداری حقیقتی است كه پیوسته با بشر بوده و شالوده زندگی وی را تشكیل می­دهد. راش، پدر روان­پزشكی آمریكا اظهار نموده، مذهب آن قدر برای پرورش سلامت روان آدمی اهمیت دارد كه هوا برای تنفس (شهبازی، 1375). ویلیام­جیمز(1359) نیز بیان می­کند که ایمان یكی از قوایی است که بشر به كمك آن زندگی می­كند و نبودن آن در حكم سقوط بشر است. وی همچنین بیان داشته است كه مؤثرترین داروی شفابخش نگرانی­ها، ایمان و باور دینی و معنویت است و می­تواند به انسان در اداره و تنظیم هیجانات کمک کند. اهمیت معنویت و رشد معنوی در انسان، در چند دهه گذشته به صورتی روز افزون توجه روانشناسان و متخصصان بهداشت روانی را به خود جلب کرده، هوش معنوی یکی از این مفاهیم است که مورد توجه و علاقه جهانی روان­شناسان قرار گرفته است. پیشرفت علم روان­شناسی از یک سو و ماهیت پویا و پیچیده جوامع نوین از سوی دیگر، باعث شده است، نیازهای معنوی بشر در برابر خواسته­ها و نیازهای مادی قدعلم کنند و اهمیت بیشتری بیابند. چنین به نظر می­رسد که مردم جهان، بیش از پیش به معنویت و مسائل معنوی گرایش دارند و روان­شناسان و روان­پزشکان نیز به طور روز افزون در می­یابند که استفاده از روش­های سنتی و ساده، برای تنظیم هیجان و درمان اختلالات روانی کافی نیست (وست، 1999؛ شهیدی و شیر افکن،1383). هوش معنوی در مورد چگونگی رفتار و تصمیم­گیری عملی ماست و آنچه در دنیای پر استرس امروز در تعامل با افراد و شرایط سخت انجام می­دهیم، هوش معنوی ما را در به کار بردن منابع عمیق درونی که از قابلیت مراقبت و قدرت تحمل و تطبیق حاصل می­شود یاری می­رساند. هوش معنوی برای فهمیدن معنای رویدادها و شرایط و ساختن معنا برای کارها و تنظیم هیجان از طریق شناخت ضروری است (آمرام، 2007).

 

نقش مهم تنظیم هیجان در سازش با مسائل تنیدگی­زا موضوعی است که اهمیت آن را پژوهش­های متعددی که در این حوزه صورت گرفته، نشان می­دهد (گرانقسکی و کریج، 2006). تنظیم هیجان موفق همراه با دستاوردهای مثبت می­باشد، دستاوردهایی چون رشد صلاحیت­های اجتماعی (آیزنبرگ، 2000) و سلامتی به كارگیرنده تنظیم هیجان و در مقابل، هیجان تنظیم نشده با اشكال برجسته آسیب­های روانی همراه است، مثلا گفته شده كه عدم تنظیم هیجان می­تواند منادی رفتارهای مشكل آفرینی همچون خشونت باشد (دیلون، ریچی، جانسون و لابار، 2007). تنظیم هیجان نقش برجسته­ای در تحول و حفظ اختلالات هیجانی دارد و حیطه گسترده­ای از هوشیار و ناهوشیار، فیزیولوژیكی و رفتاری و فرایندهای شناختی را شامل می­شود (گراس و مونز، 1995). فرایندهای شناختی می­توانند به ما كمك كنند تا بتوانیم مدیریت یا تنظیم هیجان­ها و یا عواطف را بر عهده بگیریم تا از این طریق بر مهار هیجان­ها بعد از وقایع اضطراب­آور و تنیدگی­زا توانا باشیم (گرانقسکی، کریج و اسپین هاون، 2001).

 

در این تحقیق زنان باردار به عنوان جامعه مورد پژوهش انتخاب شدند که علت آن اهمیت  وضعیت روانی مادر باردار در دوران بارداری و تاثیر بسزای آن بر سلامت جنین می­باشد. توجه نداشتن به وضعیت روانی مادر باردار می­تواند با عواقب وخیمی همراه باشد (بناری، پنتو، آهن، اینرسون و همکاران، 2004). بارداری یكی از حساس­ترین دوره­های زندگی زنان است و روابط جنسی و زناشویی در اثر تغییرات فیزیكی و روان­شناختی متعدد دوران بارداری دستخوش تغییر می­شود. عواملی نظیر تغییرات فیزیولوژیكی و آناتومیكی در زنان باردار، كنار گذاردن فعالیت جنسی و ترس از آسیب به جنین و … تأثیر منفی بر زنان گذاشته و در نهایت بهداشت روانی خانواده را برهم می­زند (رید، 2004). حاملگی برای زن باردار و خانواده­اش رخداد ویژه می­باشد. در این دوران زن باردار با تغییرات جسمی و روانی زیادی روبه­رو می­گردد و در صورتی كه خود را با این تغییرات منطبق ننماید، و هیجاناتش را تنظیم نکند استرس زیادی به او وارد می­شود. نگرانی و استرس بالا در طی دوران بارداری می­تواند پیامدهای درازمدتی برای جنین داشته باشد، تنش درون رحمی موجب نارسایی و زایمان زودرس و بیماری­های كرونری در بزرگسالی می­باشد (سولچینی، 2003). سطح بالای استرس مادر در اواخر دوران بارداری با كاهش تكامل ذهنی در 2 سالگی همراه است (گرین، کیفتسیوس، استام و اسنودن ، 2003). همچنین شانس كم وزنی هنگام تولد در مادران دارای مواجهه با استرس هیجانی چند برابر بیشتر از مادران دیگر است (برورز، ون، و بار، 2001). در اینجا به کار بردن راهبردهای شناختی هیجان ضرورت دو چندان می­یابد. همچنین، تحقیقات نشان داده است كه راهبردهای تنظیم هیجان با پریشانی روان­شناختی مرتبط بوده (گرنفسكی و كریج، 2009)، سازگاری بعدی فرد را پیش­بینی می­كند و تمركز بر راهبردهای تنظیم هیجان می­تواند در پیش­بینی و درمان مشكلات روانی، موثر باشد (بركینگ، اورث، ووپرمن، مهیر و كاسپر، 2008). ما در این پژوهش می­خواهیم ببینیم که آیا به کارگیری هوش معنوی و عمل به باورهای دینی می­تواند از راهبردهایی باشند که به تنظیم هیجان شناختی در زنان باردار کمک ­کنند.

 

[1] Garnefski, N.

 

[2] Kraaij, V.

 

[3] Gross, J. J.

 

[4] Oschner, K. N.

 

[5] Morris, A .S.

 

[6] Silk, J. S.

 

[7] Steinberg, L.

 

[8] Mayors, S.

 

[9] Robinson, L. R.

 

[10] Peacok, J. R.

 

[11] Poloma, M. M.

 

[12] Amaram, Y.

 

[13]  Psychology of religion

 

[14] Halama, P.

 

[15]  Strizence, M.

 

[16] King, D.B.

 

[17] Zohar, D.

 

[18]  Marshall, I.

 

[19] Seligman, M.

 

[20]Kim, Y.M. & Others

 

[21]Mcnulty, K. & Others

 

[22] Lara, M.A.

 

[23] Le, H.N.

 

[24] Letechipia, G.

 

[25] Hochhausen, L.

 

[26] Huizink, A.C.

 

[27] Mulder, E.

 

[28] Medina, P.G.

 

[29]Buitclaar, G. H.

 

[30] Nevrose

 

[31] Depression

 

[32] Anxiety

 

[33] Phobia

 

[34] Obssessive-compulsive

 

[35]Harris, B.

 

[36] Lovett, L.

پروژه دانشگاهی

 

 

[37] Smith, J.

 

[38] Read G.

 

[39] Molavi, H.

 

[40] Movahedi, M.

 

[41] Bengr, M.

 

[42] Bennett, R.

 

[43]  Brown, L.

 

[44] Cunningham, F.

 

[45] Kenneth, J.

 

[46] Hauth, C.

 

[47] Kioulos, K.

 

[48] Espindula, J.A.

 

[49] Valle, E.R.

 

[50] Bello, A.A.

 

[51] Jung

 

[52] Koeing

 

[53] Rush

 

[54]William  James

 

[55] West, E. W.

 

[56] Eisenberg, N.

 

[57] Dillon, D. G.

 

[58] Ritchey, M.

 

[59] Johnson, B.D.

 

[60] La-Bar, K.S.

 

[61] Gross, J. J.

 

[62] Munoz, R. F.

 

[63] Bonari, L.

 

[64] Pinto, N.

 

[65] Ahn, E.

 

[66] Einarson, A & others

 

[67] Read, J.

 

[68] Solchany, J.E.

 

[69] Green, J.M.

 

[70] Kafetsios, K.

 

[71] Statham, H.E.

 

[72] Snowdon, C.M

 

[73] Brouwers, E.P.M.

 

[74] Van, A.L.

 

[75] Baar, V.J.M.

 

[76] Berking, M.

 

[77] Orth, U.

 

[78]Wupperman, P.

 

[79] Meier, L. L

 

[80] Caspar, F.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...