در محیط رقابتی كنونی، سازمانها برای حفظ مزیت رقابتی، نیاز به مدیرانی با شایستگیهای فكری و تخصصی بیشتر دارند. مدیران موفق مهارتهای بین فردی قوی را با دانش تخصصی تركیب میكنند تا عملكرد و پتانسیلشان را بهبود بخشند. در این راستا عاملهای متعددی، كارایی افراد را در سازمان تحت تأثیر قرار میدهند؛ یكی از عاملهایی كه رفتار سازمانی هر فرد را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد، مقوله هوش است (مایر و سالووی، 1993؛ به نقل از نصراللهپور، 1386). هوش به عنوان یكی از وجوه قابل توجه در سازش یافتگی انسان با محیط و از عوامل مهم در تفاوت افراد بشر با یكدیگر به شمار میآید. گستره هوش بر حسب عوامل تشكیل دهنده آن موضوعی است كه مورد توجه صاحبنظران این حوزه بوده است. برخی هوش را به عنوان ماهیتی واحد معرفی میكنند؛ برخی دیگر آن را واجد مؤلفهها و مقولههای بیشماری میدانند (هاشمی، 1385).
گاردنر روان شناس معاصر، برای نخستین بار، با تعریفی از هوش مبنی بر آنكه هوش، توانایی خلق محصول مؤثر، یا خدمت در یك فرهنگ است، معتقد است همه انسانها دارای انواع مختلفی از هوش هستند که عبارتند از: هوش زبانی- کلامی، هوش منطقی- ریاضی، هوش موسیقیایی، هوش حرکتی-جنبشی، هوش دیداری- فضایی، هوش بین فردی، هوش درون فردی و هوش طبیعت گرا. او بیان میدارد هر هوش نشان دهنده یک سری از تواناییهاست که مربوط به حل مشکلات و پرورش ثمرات فرهنگی میباشد (آرمسترانگ، 2009).
شناسایی و پرورش تمام هوشهای بشری و کلیه ترکیبات آن، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. انسانها همگی با یکدیگر تفاوت دارند؛ به این علت که همگی از ترکیبهای هوشی متفاوتی برخوردار هستند. به اعتقاد گاردنر، تشخیص این امر، موجب میشود تا با مشکلات زندگی، برخورد مناسبتری داشته باشند (گاردنر، 2004). امروزه روانشناسان علاوه بر توجهی که به تفاوت افراد از لحاظ هوش علمی دارند، هوش را نیز به عنوان یک تفاوت عمده بین شخصیتهای مختلف قلمداد میکنند. به طوری که افراد مختلف ممکن است از لحاظ میزان بهره هوشی متفاوت از یکدیگر باشند و این تفاوت به شیوههای گوناگون در زندگی آنها نمود پیدا کند و کارکردها و عملکردهای افراد را تحت الشعاع خود قرار دهد (آرمسترانگ، 1994).
از طرفی، امروزه كارایی و اثربخشی فرایندهای سازمان سخن روز است و با مطالعات علمی باید به این پرسش پاسخ داد كه چگونه میتوان اثربخشی فرایندهای سازمان را بهبود بخشید. صاحبنظران معتقدند كه یكی از راههای افزایش اثربخشی سازمان، بهبود كیفیت خدمات و منظور از آن، تامین نیازها و انتظارات مشتری یعنی رضایت مشتری است. رضایت مشتری عامل اصلی موفقیت در بسیاری از سازمانهاست و میزان مطلوبیتی است که مشتری به خاطر ویژگیهای مختلف کالا و خدمات کسب میکند (فرناندز گنزالس و پرادو، 2007، 500).
در سازمانهای خدماتی که ارائه خدمات مستلزم برقراری ارتباط و تعامل با مشتری است، رضایت کلی مشتریان مبتنی بر چگونگی رویارویی و تجربه آنان از سازمان است. لذا جای تعجب نیست که سازمانها منابع قابل توجهی را صرف اندازهگیری و مدیریت رضایت مشتری میکنند. بنگاههای اقتصادی برای بهبود رضایت و وفاداری مشتری باید در خصوص عوامل مؤثر بر رضایت مشتری و مراجعه مجدّد او تحقیق کنند و از طریق تأمین رضایت مشتری به وفاداری آنان دست یابند (لائو و همکاران، 2004، 543). آگاهی کامل از رضایت مشتری، نیازها و خواستهی او مستلزم برقراری روابط نزدیک با مشتری است. اکنون که با ظهور بانکهای خصوصی در کنار بانکهای دولتی شاهد افزایش شدت رقابت در صنعت بانکداری ایران میباشیم، باید در جهت حفظ مشتری و ایجاد روابط بلندمدت با او حرکت کرد. زیرا روابط غیردوستانه با مشتری موجب از دست رفتن موقعیت و حذف شدن از صحنه رقابت خواهد.
اندیشمندان و صاحبنظران ریشهی موفقیتها و شکستهای هر سازمان را در فرهنگ آن جستجو میکنند. هر سازمان دارای فرهنگ مختص به خود است که آن را از دیگر نظامها جدا میکند. فرهنگ میتواند در تمام صحنههای زندگی اعضای سازمان موثر باشد (رابینز، 1388). تیلور فرهنگ را کلیت به هم بافتهای میداند که شامل دانش، هنر، اخلاق، قانون و آداب و رسوم و هر گونه عادتی که به وسیلهی انسان به عنوان عضوی از جامعه کسب شده است (شریفزاده و کاظمی، 1387، 11). همانطور که انسانها دارای شخصیت منحصر به فرد و ممتاز از یکدیگر هستند، سازمانها نیز به واسطه فرهنگشان دارای شخصیتی منحصر به فرد هستند که این امر ضرورت شناخت فرهنگ سازمانی را تبیین میکند (کورت و چرماک، 2007، 649).
فرهنگ سازمانی نشان دهنده مجموعهای از ارزشها، باورها و هنجارهایی است که سازمان در آنها با کارکنانشان وجوه مشترک دارند (شانگ لیو، 2006). در جدیدترین چارچوب نظری که توسط دفت (1389) براساس تحقیقات وسیعی که در زمینه شناخت فرهنگ سازمانی انجام داده، ارایه شده است، چهار نوع فرهنگ سازمانی «مشارکتی، کارآفرینی، ماموریتی و بوروکراتیک» در سازمان ها وجود دارد. به نظر میرسد که نوع فرهنگ و مولفههای آن در رضایت مشتری تاثیرگذار باشد. فرهنگ سازمانی که متغیر جمعی می باشد، رفتارهای فردی افرادی را در سازمان تحت تاثیر خود قرار میدهد (دنیسون، 2007).
بانک رفاه کارگران به عنوان یکی از بزرگترین بانکهای کشوری، در اثر گذشت ایام تبدیل به سازمانی عریض و طویل گردیده که طبعا اداره چنین سازمان بزرگی بدون توجه به جنبههای مختلف فرهنگ سازمانی امکان پذیر نمیباشد. مسایلی چون ارتباط ضعیف واحدهای صف با ستاد به دلیل وجود سلسله مراتب اداری که منجر به طولانی شدن دریافت پاسخهای احتمالی در زمینه ابهامات موجود در بخشنامهها و دستور العملها میگردد، پیامدی جز کندی عملیات بانکی و کاهش کارایی کارکنان نخواهد داشت که در نتیجه منجر به عدم رضایت مشتری خواهد شد. بنابراین با عنایت به مطالب مطروحه، سوال اصلی پژوهش حاضر این است که؛ «آیا بین هوش چندگانه گاردنر با رضایت مشتری با تاکید بر نقش فرهنگ سازمانی در بانک رفاه کارگران استان مازندران رابطه وجود دارد؟».
[1] – Intelligence Quotint
[2] – Wechsler
[3] – Gardner
[4] – Armstrong
[5] – Mayer & Solovey
[6] – Verbal – linguistic
[7] – Logical – mathematical
[8] – Musical
[9] – Bodily– kincstic
[10] – Visual – special
[11] – Interpersonal
[12] – Intrapersonal
[13] – Naturalist
[14] – Fernandez Gonzalez & Prado
[15] – Law, et al
[16]- Korte & Chermack
[17]- Shuang Liu
[18]- Involvement, Entrepreneurship, Mission & Bureaucratic
[19] – Denison
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
[سه شنبه 1399-11-21] [ 08:25:00 ب.ظ ]
|