بررسی رابطه هوش عاطفی و هوش معنوی بر عملکرد کارکنان مرکز آموزشی درمانی امام رضا (ع) کرمانشاه |
عملکرد تعاریف متفاوتی دارد و هر یک از صاحب نظران به جنبههای خاصی از آن اشاره کردهاند. رتمن(2002) عملکرد شغلی را به عنوان یک سازه چند بعدی که نشاندهنده چگونگی عملکرد کارکنان در شغل، میزان ابتکار عمل و تدابیر حل مسأله آنها و روشهای استفاده از منابع موجود خود و همچنین استفاده از وقت و انرژی در انجام وظایف شغلی میباشد، تعریف میکند. به عبارتی، عملکرد شغلی مجموعهای از الگوهای رفتاری و عملکردی شامل دانش، مهارتها، شایستگی مدیریت، وجدان و تواناییهای ادراکی در محیط شغلی است(مورفی و شیارلا به نقل از رتمن، 2002).
هوش عاطفی طی چند دهه گذشته، به طور روز افزونی در پیشینهی نظری و تحقیقاتی به عنوان سازهای که با رفتارهای متعدد انسان در محیطهای مختلف ارتباط دارد معرفی شده است(سیاروچی و چان، 2001). از نظر تاریخی مفهوم هوش عاطفی ریشه در مطالعات مربوط به هوش اجتماعی در دهه 1920 و یا حتی زودتر از آن دارد. با این حال این پدیده بعدها به طور مجدد توسط سالووی و مایر یعنی کسانی که برای اولین بار این پدیده را هوش عاطفی، نامگذاری کردند مورد توجه قرار گرفت. سازه معرفی شده توسط سالووی و مایر دو بعد از هفت بعد هوش چندگانه گاردنر یعنی هوش بین فردی و درون فردی را در برمیگرفت(گاردنر، 1993). گلمن نیز مفهوم هوش عاطفی را با کتاب خود در سال 1996 به شهرتی فراگیر رسانده و برای اولینبار این مسئله را مطرح کرد که هوش عاطفی با احتمال زیاد سازهای اساسیتر از سازه هوش بهر است(گلمن، 1996).
در حال حاضر تعاریف متعددی از هوش عاطفی وجود دارد، ولی بین تعاریف ارائه شده همخوانی وجود ندارد، چرا که این پدیده مفهومی چند بعدی است و نمیتوان از آن تعریفی روشن و ساده ارائه کرد. برای نمونه گلمن هوش عاطفی را به عنوان توانایی تمیز احساسات خود و دیگران جهت برانگیختن خویش و مدیریت هیجانها در خود و در روابط با دیگران تعریف کرده است(گلمن، 1998).
مارتینز هوش عاطفی را ارائهای از مهارتها، تواناییها و شایستگیهای غیر شناختی تعریف نموده که بر توانایی فرد برای مقابله با تقاضاها و فشارهای محیطی تأثیر میگذارد(مارتینز، 1997). به هر حال شواهد تحقیقاتی این حوزه نشان از آن دارد که هوش عاطفی بالا با سلامتی، شادمانی، زندگی کارآمد و عملکرد مطلوبتر در محیطهای کاری ارتباط دارد(بابرمن، 2002).
مرور اخیر دلوتیز و هیگزحاکی از آن است که هوش عاطفی بر نحوه عملکرد موفق و کارآمد افراد حتی در ارزیابی این عملکرد توسط خود، همکاران و یا سرپرستان تأثیر میگذارد. عملکرد موفق و کارآمد و ارزیابی آن در نظر این دو محقق به مثابه انجام امور وظایف محوله به نحو موفق و طی نمودن مسیر پیشرفت در شغل و فعالیت سازمانی معرفی شده است(دلوتیز و هیگز، 2000).
مایر، سالووی و کاروسو پیشنهاد دادهاند که هوش عاطفی بر عملکرد کاری و شغلی و تعاملات بین فردی تأثیر میگذارد. گلمن همیشه مدعی گشته که چون هوش عاطفی تقریبأ تمام جنبههای زندگی کاری را تحت تأثیر قرار میدهد، بنابراین افرادی که دارای هوش عاطفی بالاتری هستند، دارای عملکرد بهتری خواهند بود(گلمن، 1998).
مؤلفههای هوش عاطفی که شامل: 1- خودآگاهی به معنای توانایی برای درک احساسات و انجام خود ارزیابی صحیح میباشد، 2- خودمدیریتی یا مدیریت خویشتن به معنای توانایی برای اداره حالات تنشها و منابع درونی خود میباشد، 3- آگاهی اجتماعی که به درک صحیح افراد و گروهها اشاره دارد و 4- مدیریت رابطه که به معنای توانایی برای ایجاد عکسالعملهای مطلوب در دیگران میباشد.
هوش معنوی است برای نخستین بار در سال 1996 توسط استیونز مطرح شد. بعد در سال 1999 توسط امونز گسترش یافت. امونز(2000) پیدایش سازه هوش معنوی را به عنوان کاربرد ظرفیتها و منابع معنوی در زمینهها و موقعیت عملی در نظر میگیرد. هوش معنوی یا SQ همان توانایی است که به ما قدرت دیدن رؤیاها و تلاش و کوشش برای دست یافتن به آنها را ارزانی میدارد. این هوش زمینه تمام آن چیزهایی است که ما به آنها اعتقاد داریم و نقش باورها، عقاید و ارزشها را در فعالیتهایی که بر عهده میگیریم، دارا میباشد. هوشی که به واسطه آن به سؤال سازی در رابطه با مسایل بنیادی زندگیمان میپردازیم و با کمک آن، تحول و تغییر را در زندگی پذیرا میشویم، هوشی که قادریم توسط آن به فعالیتها و نحوه عملکردهایمان مفهومی وسیعتر، غنیتر، پربارتر و پرمعناتر بخشیم.
از هوش معنوی تعاریف متعددی شده است اما تمام این تعاریف انعطافپذیری در مقابل تغییرات، درس گرفتن از شکستها، معنا و هدف
در کار، خودآگاهی، خلاقیت و توسعه سازمان تأکید میکنند که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود.
هوش معنوی از نظر ولمن(2001) ظرفیتی است برای پرسیدن سؤالات غایی در خصوص معنای زندگی و همزمان ظرفیتی است برای تجربه کردن ارتباطات یکپارچه بین ما و جهانی که در آن زندگی میکنیم.
آمرام(2007) هوش معنوی توانایی به کارگیری و بروز منابع، ارزشها و کیفیتهای معنوی است، به گونهای که بتواند کارکرد روزانه و آسایش(سلامت جسمی و روحی) را ارتقاء دهد.
کینگ(2008) هوش معنوی را به عنوان مجموعه ظرفیتهای روانی که با آگاهی، انسجام، کاربرد سزاوار جنبههای متعالی و معنوی و غیر مادی وجود فرد سروکار دارد، تعریف میکتد که به پیامدهایی همچون بازتاب عمیق وجودی، افزایش معنا، بازشناسی خود متعالی و تسلط ویزگیهای معنوی میانجامد.
پژوهشهای بیشماری، رابطه مثبت بین معنویت و موفقیت را تأیید نموده است. نتایج این پژوهشها حاکی از آن است که ارزشهای معنوی نه تنها به بهبود کیفیت زندگی کاری کارکنان میانجامد که این توانایی بالقوه را دارند که کل سازمان را ارتقاء ببخشد(هوارد،2000).
مؤلفههای هوش معنوی شامل: 1- تفکر انتقادی وجودی یعنی فرد توانایی انتقادی اندیشیدن نسبت به مسایل ماورای طبیعت را داراست، مسایلی مانند وجود، هستی، مرگ و. . ، 2- تولید معنای شخصی به معنای داشتن هدف در زندگی، داشتن یک احساس هدایت، دلیل برای وجود و گذر از تفکر ساده برای رسیدن به ظرفیت ذهنی متمایز، 3- خودآگاهی شامل آگاهی از مشاهده جهان خویشتن، آگاهی از خود و فراخود، آگاهی از محدودیتهاو. . 4- آگاهی که شامل توانایی تفکر ترکیبی، یافتن معنا در کارها و استفاده از شهود در تصیممگیری
افرادی که دیدگاه معنوی دارند، نسبت به تغییر پذیراتر و به دنبال هدف و معنا برای سازمان خود هستند. اهمیت اتصال به یک کل بزرگتر را میفهمند، ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند و نیاز به رقابت نیست، در نتیجه افراد راحتتر به یکدیگر اعتماد میکنند و اطلاعات و کارشان را به اشتراک میگذارند و با همکاران خود هماهنگ میشوند تا به اهداف نهایی خود برسند. فرد معنوی در محیط کار در برخورد با موقعیتها به جای مداخله در امور، به ایجاد بصیرت میپردازد و به جای مطرح کردن خود، فروتنی نشان میدهد و بر ارزشهای اخلاقی مثل صداقت، آزادی و عدالت تاکید دارند.
با توجه به مطالب ذکر شده و میزان اهمیت هوش عاطفی و هوش معنوی در محیط کار ما به دنبال بررسی رابطه این دو مؤلفه بر عملکرد کارکنان هستیم.
سازمانهای بهداشتی درمانی علاوه بر وظایف عام دارای وظیفه مهمتری هستند و آن پاسخگویی به نیازها و تقاضاهای بهداشتی درمانی افراد جامعه و سعی در نجات جان افراد و ارتقاءی سطح تندرستی است و این خود بر اهمیت و حساسیت کار افراد در این بخش میافزاید. با توجه به اینکه بیمارستان جز لاینفک نظام بهداشتی است که خدمات مراقبتی و درمانی ارائه میکند، هر چند بیمارستانها از نظر تعداد بخش کوچکی از نظام بهداشتی را تشکیل میدهند اما در حقیقت مهمترین عنصر آن به شمار میروند(جکسون،2000) لذا عملکرد کارکنان بیمارستان میتواند نقش تعیینکننده و مهمی در موفقیت آن به حساب بیاید.
این پژوهش سعی بر این دارد که به تعیین رابطه هوش معنوی و هوش عاطفی بر عملکرد کارکنان مرکز آموزشی-درمانی امام رضا(ع) شهر کرمانشاه بپردازد. تا نقاط قوت و ضعف شناسایی و از نتایج حاصل برای بهبود و تعالی سازمانی بیمارستان مورد مطالعه استفاده شود.
[1] -Rothmann
[2] -Morfi
[3] -Sharla
[4] -Emothional intelligence
[5] -Social intelligence
[6] -Intelligence quotient
[7] -Martinez
[8] -Biberman
[9] -Dulewicz & Higgs
[10] -Meyer, Salovey & Caruso
[11] -Stevens
[12] -Emmons
فرم در حال بارگذاری ...
[سه شنبه 1399-11-21] [ 09:42:00 ب.ظ ]
|