انتقال مجموعه میراث­های بشری، از ملتی به ملت دیگر و از زبانی به زبان دیگر، یکی از مهم­ترین ابزارهای توسعه­ی تمدن جدید بشری به شمار می­آید و ترجمه اساسی­ترین نقش را در این انتقال بر عهده دارد (حسن، 1376: 7). ترجمه از طرفی موجب کامل شدن معارف ملت­ها گردیده و نمی‏­گذارد دانش آن­ها در یک مرز خاص توقف کرده راکد باقی بماند و به آنچه از علوم و دانستنی­ها که نزدشان است، بسنده کنند، و از طرفی دیگر با دستیابی به آثار دیگران از راه ترجمه، شخصیت علمی و معنوی خود را رشد داده و آن را بارور می­سازند (همان: 11 و 12).

 

شناخت ره­آورد­های فکری و هنری ملت­ها و فهم میراث ادبی که در قالب نظم و نثر به یادگار مانده- که در واقع حاصل تجربیات و یافته­های فکری آن­هاست و سازه­های اصلی فرهنگ و تمدن آنان را تشکیل می­دهد- تا حد زیادی در گرو ترجمه­ی متونشان میسر می­گردد. ترجمه متون عربی از آن جهت مهم
می­نماید که زبان این متون، زبان اسلام و تمدن اسلامی است و پیوند دیرینه با زبان فارسی دارد، و این که گذشتگان ما برخی از آثار

پروژه دانشگاهی

 ارزنده­ی خود را به این زبان ارائه داده­اند بر صحت این ادعا گواهی می­دهد و مؤید آن است که این دو زبان رابطه­ی تنگاتنگ با هم دارند و پویایی هریک از این دو در گرو شناخت دیگری است (اقبالی، 1388: 13).

 

ضرورت تفاهم بین­المللی نیاز به ترجمه­ی شعر را پیش آورده است؛ زیرا شعر آیینه­ی فرهنگ
ملت­ها­ست، به ویژه شعر عرب که دفتر دانش اعراب به شمار می­رود و یکی از ذخایر گران‏سنگ معارف بشری است و با ترجمه نکردن آن، میراث ادبی را از گنجینه­هایی عظیم محروم می­کنیم. اگر رباعیات خیام از فارسی به انگلیسی ترجمه نمی­شد، اگر منظومه ایلیاد هومر، آثار شکسپیر و سروده­های گوته یا مثنوی مولوی ترجمه نمی­شد، جهان معرفت از ره­آورد فکری و ذوقی پدیدآورندگان آثار ادبی و هنری شگفت محروم
می­ماند (همان: 15).

 

به تعداد روش­های ترجمه شعر، نظریه­پردازانی وجود دارند که ترجمه شعر را غیرممکن می­دانند. رابرت فراست [1]شاعر آمریکایی می­گوید: «آنچه در ترجمه شعر، ترجمه نشده باقی می­ماند، خود شعر است»  (همان: 58).

 

جاحظ می­گوید: «شعر قابلیت ترجمه شدن را ندارد و درست نیست که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شود و اگر چنین شود، نظمش بریده، وزنش باطل و زیبایی­اش از میان رفته و از مقام بداعت ساقط می­شود، به دیگر بیان با ترجمه شعر اعجاز وزن شعر از بین می­رود» (جاحظ، 1969: 75)؛ زیرا وزن یکی از ارکان چهارگانه (لفظ، معنی، وزن و قافیه) بنیان شعر به شمار می­آید، به همین جهت نیز اگر شعر ترجمه شود دیگر شعر نخواهد بود. علاوه بر­آن، هنگام ترجمه­ی شعر صنایع و آرایه­های لفظی از قبیل توریه، ایهام، مقابله، جناس، تضاد، مراعات نظیر، تجرید و …، که زاییده­ی لفظ زبان مبدأ هستند، محو می­شوند
(اقبالی، 1388: 16).

 

اما به رغم نظریات مخالف، دوستداران ادبیات،  شعر را همیشه ترجمه کرده­اند. علی عبداللهی یکی از شاعران و مترجمان ایرانی در باره­ی ترجمه­ی شعر می­گوید: «من به ترجمه­‎ناپذیری شعر اعتقادی ندارم. به دلیل آن که ترجمه شعر شاعران دنیا در هر زبانی به هر حال تأثیرگذار بوده است. مثلاً ترجمه نه چندان خوب آلمانی­ها در دوران قبل از گوته از شعر­های حافظ، باعث شده که گوته با حافظ آشنا شود و با آن که ترجمه خوبی از حافظ نداشته اما دیوان خود را تحت تأثیر حافظ بسراید. این آرمان­گرایی است که بگوییم شعر غیر قابل ترجمه است. شعر ترجمه می­شود اما نسبت به نثر، افت آن بیشتر است. نباید انتظار داشت که وقتی یک شعری را ترجمه می­کنیم، بتوانیم مثل یک رمان، دقیقاً تمام مشخصه­های آن را تا حد زیادی منتقل کنیم. چون در عرصه­ی ترجمه شعر، پیوسته در نوسان هستی» (www.tebyan.net).

 

بنابراین با وجود تفاوت­های وزن و اختلاف هجا و ناهمگون بودن موسیقی و اختلاف آهنگ در زبان‏های مختلف، نیاز شدیدی به ترجمه شعر از زبانی به زبان دیگر احساس می­شود (حسن، 1376: 110).

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...