بررسی میزان گرایش به فرهنگ سیاسی دموکراتیکدربین طبقه متوسط جدید و عوامل موثر بر آن(مورد مطالعهاستادان دانشگاه و دبیران دبیرستانهای شهر همدان ) |
تحقیق:
موضوع دموکراسی و گرایش به فرهنگ سیاسی دمکراتیک موضوعی است که همراه با شکل گیری تحولات دموکراتیک در کشورهای اروپایی توجه مردم سایر کشورهای جهان را به خود جلب کرد. شکل گیری جنبش های دموکراتیک و آنچه هانتینگتون (1373) تحت عنوان امواج سه گانه دموکراسی میخواند به تدریج نگرشها و دیدگاههای مردم را درباره سیاست و شکل های مطلوب و مشروع نظام سیاسی تحت تاثیر قرار داد تا آنجا که امروزه فرهنگ سیاسی دموکراتیک به مطلوب ترین و مترقی ترین گونه فرهنگ سیاسی تبدیل شده است به گونه ای که حتی نظام های اقتدار گرا در ترسیم مختصات نظام سیاسی خود سعی می کنند حداقل در ظاهر آنرا بر اساس ترتیبات و تشکیلات دموکراتیک تنظیم کنند و صورتی دموکراتیک به آن ببخشند .
در این میان در عرصه علوم اجتماعی و سیاسی نیز دمکراتیک شدن و گرایش به فرهنگ دموکراسی به یکی از موضوعات مهم تبدیل شده و تحقیقات وسیعی را در این حوزه بر انگیخته است . بر این اساس است که در دوره معاصر ، فهم علت گذار بعضی از کشورها به دمکراسی و عدم گذار پاره ای دیگر ، برای محققان موضوعی مهم و درخور توجه بوده و محققان گوناگون پیش زمینه های متفاوتی را برای این گذار مطرح کرده اند (vanhanen,2003:15) .
در سال های اخیر از میان پیش نیازهای مهم موثر بر گذار به دمکراسی ، فرهنگ سیاسی[1] به عنوان مولفه ای مهم برجستگی ویژه ای یافته است(Putnam ,2002:3). توجه به مفهوم فرهنگ ، ارزشها ، گرایشات و عقاید عمومی در قالب رهیافت و رویکردی مدون اگر چه رخدادی نوین است اما همواره در نظریات متفکران و فلاسفه ای که نگاهی به موضوع سیاست داشته اند مورد توجه بوده و قدمتی طولانی داشته است بطور مثال ارسطو (1960 (350 قبل از میلاد) ) در کتاب چهارم سیاست استدلال میکند که دمکراسی در اجتماعاتی ظهور می کند که در آن شهروندان دارای گرایشات و جهت گیریهای مشارکتی برابر باشند . چارلز مونتسکیو (1989(1748:106) معتقد است که قوانینی که بر یک کشور حاکم است ذهنیت غالب آن جامعه را انعکاس میدهد . الکسی دوتوکویل در کتاب دمکراسی در آمریکا رشد دمکراسی در ایالات متحده را بازتاب گرایشات لیبرال و مشارکتی مردم آمریکا می داند ( Inglehart,2009).
این موضوع از نیمه دوم قرن بیستم و درست اندکی پس از جنگ جهانی دوم مطرح گردید رخدادی که به اعتقاد براچر[2] متاثر از تجربه ناکام دمکراسی در آلمان دوران وایمار و ریشه نگرفتن ارزش های دمکراتیک در میان مردم این کشور علیرغم تصویب قانون اساسی دمکراتیک در این کشور بود . تجربه مذکور تحقیقات ملهم از این فاجعه را به این نتیجه رساند که دمکراسی بدون افراد دمکرات شکننده خواهد بود ( Inglehart,2009) . به این ترتیب توجه به میزان گرایش های عمومی به ارزش ها و فرهنگ دمکراتیک جنبه مهمی از مطالعات درباره دمکراسی را به خود اختصاص داد و از نیمه دوم قرن بیستم به این سو دیدگاه و رهیافت فرهنگ سیاسی به یکی از دیدگاههای رایج تحقیقی بدل گشت .
در این دوره بحث ها و نظریاتی که پیرامون فرهنگ سیاسی شکل می گرفت عمیقا تحت تاثیر رهیافت موسوم به مدرنیسم و یا نوسازی بود و در ذیل آن مطرح می گردید به گونه ای که بین مدرنیسم و دمکراسی یک نوع رابطه لازم و ملزوم برقرار می ساخت . سیمور مارتین لیپست[3] یکی از برجسته ترین نظریه پردازانی است که در اواخر دهه پنجاه در توضیح و تبیین رابطه علی بین دمکراسی و مدرنیسم به مفهوم عقاید و ارزشهای عمومی متوسل می شود و استدلال می کند که مدرنیسم عقاید عمومی را به شیوه ای تغییر می دهد که باعث می گردد مردم از اصول دمکراتیک نظیر تکثر گرایی سیاسی و کنترل عمومی بر قدرت حمایت کنند لیپست معتقد بود دمکراسی به فرهنگی حمایت کننده نیاز دارد پذیرش آزادی بیان ، آزادی مطبوعات و آزادی های دینی پیش شرط های تحقق دمکراسی است که در نتیجه تحولات ناشی از مدرنیسم فراهم می شود lipset , 1994 :3)).
ساموئل هانتینگتون[4] نیز استدلال می کند که افزایش تمایلات عمومی برای آزادی مکانیسم واسطی را ایجاد می کند که از طریق آن مدرنیسم به رشد جنبش های دمکراسی خواهی در کشور ها در دهه های اخیر منتهی می شود ( . (Inglehart,2009
طرح مبحث نظری فوق به این دلیل صورت می گیرد که میتوان در آن مبنایی را برای طرح مسئله و بیان موضوع تحقیق جستجو کرد .
همانطور که میدانیم ایران یک جامعه در حال گذار به مدرنیته است و یکی از طولانی ترین دوره های گذار را بین کشورهای جهان تجربه کرده است . دوره ای یکصد ساله که طی آن تجدد یا مدرنیته بخش هایی از جامعه را تحت تاثیر قرار داده و ساختار و نظام قشربندی آن را تغییر داده ، بهمراه آن ارزشها و هنجارها و الگوی کنش خاص خود را استقرار بخشیده است اما در عین حال در سرتاسر این دوران ساختارها و فرهنگ سنتی علیرغم تهدید و تضعیف از جانب جریان مدرنیسم به حیات خود ادامه داده بخش هایی از نظام قشربندی و طبقات ماقبل مدرن را حفظ کرده و بهمراه آن ارزشها و فرهنگ خود را استمرار بخشیده است. یقینا اگر وجود این دوپارگی فرهنگی را بر اساس شکاف سنت و مدرنیته بپذیریم فرهنگ سیاسی نیز بعنوان جزیی از فرهنگ به معنای عام نیز مشمول این دوگانگی خواهد بود .
دوگانگی یا چند گانگی فرهنگ سیاسی موضوعی است که از ابتدای مطرح شدن مفهوم فرهنگ سیاسی در قالب اصطلاح خرده فرهنگ
سیاسی مورد توجه قرار گرفته است . آلموند و پاول[5] نیز این مفهوم را به این شکل تعریف کرده اند که : وقتی کشوری از لحاظ ایستارها و ارزشهای سیاسی ، دچار شکاف های عمیقی باشد گروههای مجزا را خرده فرهنگ سیاسی[6] می خوانیم شهروندان متعلق به این خرده فرهنگها ، دست کم در برخی موضوعات حاد سیاسی مانند مرزهای کشور ، سرشت رژیم یا ایدئولوژی درست ، دیدگاههای بسیار متفاوتی دارند (Almond &Powell,1962,8) .
دوگانگی فرهنگی سیاسی در چنین جامعه ای که هنوز بسیاری از ساختارهای آن بر مبنای شکاف سنت و مدرنیته تقسیم بندی می شود نگارنده را واداشت به این مسئله بیندیشد که شاید مطالعاتی که تاکنون در این باره انجام شده و فرهنگ سیاسی آنرا در زمره فرهنگ های ماقبل مدرن ( اینگلهارت ، موج چهارم پیمایش ارزشهای جهانی ) فرهنگ سیاسی غیر دمکراتیک ( بشیریه 1375 ، فولر 1373، حق خواه 1385 ) فرهنگ عشیره ای ( سریع القلم ، 1377) قرار می دهد به این دلیل است که به ماهیت خرده فرهنگی فرهنگ سیاسی توجهی نداشته و موضوع فرهنگ سیاسی را بدون تفکیک طبقات جدید و سنتی و بصورت سر جمع و کلی مورد نظر قرار می دهند . روزنبام[7] در این باره معتقد است که غیر محتمل است که در جوامع امروزین فرهنگ سیاسی یکدستی یافت شود بجای آن سمتگیری های مختلفی وجود دارد و فرهنگ سیاسی واقعی ترکیبی ازعناصر مختلف است (عالم ،1371 ،ص115) در حوزه فرهنگ سیاسی ، بهترین معیار و شاخصی که بر اساس آن بتوان خرده فرهنگ سیاسی مدرن را از سنتی تشخیص داد همانطور که نظریه مدرنیسم مطرح میکند میزان گرایش به ارزشها و شاخص های دمکراتیک است .
این نکته نگارنده را به این مسئله هدایت کرد که اگر این موضوع را فقط در مورد طبقه متوسط جدیدکه بیشترین تاثیر پذیری را از جریان مدرنیسم داشته اند و خود به نوعی محصول جریان مدرنیسم هستند بسنجیم با توجه به این که در اغلب منابع نظری مدرنیسم بعنوان عامل مولد فرهنگ سیاسی دمکراتیک محسوب می شود ، آیا می توان حدی از فرهنگ سیاسی دمکراتیک و مدنی را در ایران در میان این طبقه یافت . طبقه ای که اصولا مهم ترین وجه و پایه شکل گیری آن ماهیت فرهنگی آنست ودر امر فرهنگی دارای نوعی نفوذ و مرجعیت در بین طبقات دیگر است . این موضوع هنگامی اهمیت بیشتری می یابد که در نظر آوریم خیزش طبقه متوسط جدید ، مساله ایست که از آن بعنوان پدیده ای جدید در کشورهای در حال توسعه یاد می شود . کارشناسان در کارنگی اندومنت[8] خیزش طبقه جدید را زمینه ساز پدیده ای می دانند که از آن تحت عنوان (پایان قدرت ) نام می برند . تحلیلگران و نظریه پردازان نیز نقش حساس این طبقه را در حرکت های دمکراتیک مورد تاکید قرار داده اند . هانتینگتون (1991) رشد طبقات متوسط مدرن را در کشورهای در حال توسعه یکی از مهمترین چالش های قدرتهای دیکتاتوری دانسته ارزش آزادی را در بین اعضای این طبقه در حال گسترش ارزیابی می کند و معتقد است که این تغییرات در جهت گیریهای توده ای محرک اصلی فرایند دمکراتیزاسیون در این جوامع می باشد اینگلهارت و همکاران نیز طی مطالعات وسیع و دامنه دار به یافته های قابل توجهی رسیده اند : این یافته ها نشان میدهد که دمکراسی مبتنی است بر توانمند سازی انسانی در جامعه . این توانمندسازی شامل شرایط فرهنگی است که مردم را برای خواست دمکراسی ترغیب می کند و نیز شرایط اقتصادی که مردم را در اعمال تقاضای موثر توانا می سازد دو جنبه ای که از شاخص های مهم طبقه متوسط شناخته می شود .
فوکویاما[9] در تحلیلی که در باره تحولات کشورهای عربی ارائه می دهد نقش افراد طبقه متوسط جدید را برجسته دانسته از آن به عنوان موتور محرکه این تحولات یاد می کند . او نقش طبقه متوسط جدید را در کشورهایی مانند ترکیه ، برزیل و چین مورد اشاره قرار داده ، معتقد است این خیزش پدیده ایست که در همه جا سر بر آورده و این طبقه را در خطوط مقدم مخالفت با سوء استفاده از قدرت ، چه در رژیم های اقتدار گرا و چه در رژیم های دمکراتیک قرار داده است طبقه متوسط ، طبقه ایست که با تحصیلات ، شغل و مالکیت دارایی تعریف می شود و در سطحی بالاتر مردم را بیشتر در حرکت به سمت دمکراسی بهم مرتبط می کند . مردم طبقه متوسط نه فقط امنیت برای خانواده هایشان که فرصت هایی برای خودشان می خواهند در حالیکه فقرا روز به روز برای بقا تقلا می کنند . (وال استریت ژورنال، 2012 ) تحولات رخ داده در کشورهایی که از لحاظ توسعه اقتصادی ، اجتماعی در سطحی مشابه جامعه ایران قرار دارند ایجاب میکند شرایط طبقه متوسط جدید ایران از نظر میزان گرایش به ارزش ها و فرهنگ سیاسی دمکراتیک مورد واکاوی قرار گرفته ، مبنایی برای مقایسه فراهم گردد .
بهمین دلیل بررسی میزان گرایش به فرهنگ سیاسی دمکراتیک در بین طبقه متوسط جدید بخش نخست و توصیفی مطالعه را تشکیل می دهد. در این بخش سوال اصلی و عمده تحقیق این خواهد بود که تا چه میزان فرهنگ سیاسی در میان این طبقه به فرهنگ سیاسی دمکراتیک نزدیک است
بخش دوم تحقیق به بررسی عوامل موثر بر گرایش به فرهنگ دموکراتیک اختصاص دارد. در این بخش سوال مشخص تحقیق این خواهد بود که چه عواملی بر تنوع فرهنگ سیاسی این طبقه از نظرمیزان گرایش به ارزشهای دمکراتیک تاثیر می گذارد ؟ به بیان دیگر چرا بر خلاف انتظاراتی که رویکرد مدرنیسم درباره فرهنگ سیاسی دمکراتیک مطرح کرده است افرادی که تحولات ناشی از مدرنیسم را به یکسان تجربه کرده اند و تقریبا از این نظر در موقعیت مشابهی هستند ، از نظر گرایش به فرهنگ سیاسی دمکراتیک در شرایط یکسانی قرار ندارند و عوامل موثر بر ایجاد این تنوع و تغییر چیست ؟
به این ترتیب می توان به عنوان بندی نسبتا دقیق از موضوع تحقیق دست یافت بررسی و سنجش میزان گرایش به فرهنگ سیاسی دمکراتیک در بین طبقه متوسط جدید و عوامل و متغیرهای موثر بر آن عنوان نسبتا دقیقی است که می توان برای این تحقیق بر شمرد .
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-11-22] [ 06:29:00 ق.ظ ]
|