بررسی تطبیقی مفهوم عدالت از دیدگاه افلاطون و مطهریب |
مفهوم عدالت، یکی از پیچیدهترین مفاهیم در ادبیات فلسفی و سیاسی قدیم و جدید است؛ که بارها توسط اندیشمندان مختلف مورد تعریف قرارگرفته است. بحث درباره عدالت گستره زمانی به درازای اندیشههای سیاسی از عصر کلاسیک تاکنون دارد. در مباحث فلسفه سیاسی میتوان علل گرایش هریک از اندیشمندان به تفسیر خاصی از عدالت را مورد دقت و بررسی قرارداد. در تعریف و تفسیر عدالت نیز گرایشهای متفاوتی وجود دارد که برخی از آنها عبارت است از: احترام دقیق به شخص و حقوق او، دادن حق هرکس برحسب استحقاق او، مساوات در برخورداری از مواهب طبیعی و امکانات اجتماعی، مساوات افراد بهتناسب کار و استعداد، تساوی در استفاده از امکانات اولیه و تساوی در مصرف. ما در قرن بیست و یکم از اینجهت به اندیشه سیاسی کلاسیک و بعدازآن بها میدهیم که اول ریشه بسیاری از سؤالات موجود، بهویژه در فلسفه سیاسی، به عصر کلاسیک برمیگردد و آشنایی با سیر تطور و دامنه یک بحث بهخودیخود میتواند ما را با حقایق جدیدی آشنا نماید.
دوم فهم نظریههای جدید منوط به فهم درست اندیشه کلاسیک است. بهعبارت دیگر برای فهم نظریات جدید چارهای جز درک و بررسی
فلسفه کلاسیک نداریم. بههرحال به این دلایل است که ما به بررسی مفهوم عدالت، بهعنوان یکی از کلیدیترین مفاهیم فلسفه سیاسی، در زمان یونان باستان در اندیشه سیاسی افلاطون و در دوره معاصر در اندیشه سیاسی مطهری پرداختهایم.
ازنظر افلاطون، زیربنای تشکیل دولت و اجتماع بر عدالت نهاده شده است. افلاطون عدالت را یکی از راهها برای رسیدن انسان کامل میداند؛ وی از چهار صفت اساسی که سازنده فضیلت و علو انسانی هستند به خرد، شجاعت، رعایت اعتدال و عدالت اشاره دارد. وی معتقد است همانطور که برای یک فرد قائل به عدالت هستیم برای یک شهر نیز باید این صفت را قائل شد. به نظر افلاطون پیدا کردن عدالت در شهر و محیط بزرگ، آسانتر از محیط کوچکتر است. ازاینجهت ابتدا به تفسیر عدالت در جامعه و شهر میپردازد و سپس آن را به افراد جامعه تعمیم میدهد.
به نظر افلاطون عدالت، فضیلت روح است و ظلم رذیلت روح، پس روح عادل خوب زندگی میکند و درحالیکه ظالم زندگی بدی دارد. عادل برخلاف ظالم، کسی است که هیچگاه در پی برتری یافتن بر امثال خود نیست بلکه همواره در پی غلبه بر اضداد است. به نظر افلاطون ملکه عدل و عدالت در سرشت انسان، عقل و خرد است و در اداره جامعه فیلسوف پادشاه است (افلاطون، ۱۳۶۷: ۳۵۰-۳۵۷). وی دربارهی عدالت فردی میگوید: در فرد نیز عدالت نظام و انتظام مؤثر و منتِج است، هماهنگی قوای یك فرد انسانی است، به این معنی كه هریك از قوا در جای خود قرار گیرد و هریك در رفتار و كردار انسان تشریکمساعی كند. پس میبینیم كه عدالت را (چه عدالت فردی و چه عدالت اجتماعی) به توازن و تناسب تعریف كرده است. توازن و تناسب یعنی زیبایی. پس بازگشت عدالت به زیبایی است.
استاد مطهری عدالت را عبارت میداند از: «آن استحقاق و آن حقّی که هر بشری بهموجب خلقت خودش و بهموجب کار و فعالیت خودش به دست آورده است به او بدهند» (مطهری، ۱۳۷۱: ۲۵۹). مطهری برای جامعه یک شأن جدای از افراد قائل است. درعینحال افراد را هم بدون استقلال و اختیار نمیداند. نتیجه میگیریم که افراد جامعه را میسازند و جامعه هم شخصیت افراد را. اخلاق فردی از مواردی است که فرد با رعایت آن ممکن است منشأ آثار فراوانی بر روی جامعه گردد.
مطهری بحث عدالت اجتماعی را اینگونه مطرح مینماید: «معنی حقیقی عدالت اجتماعی بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند همین معنی است» (مطهری، ۱۳۷۷: ۶۲). وی عدل را بهطور کامل در چندین محل تقسیمبندی کرده است. مطهری معتقد است «اصل عدل در فرهنگ اسلامی تقسیم میشود به عدل الهی و عدل انسانی. عدل الهی تقسیم میشود به عدل تکوینی و عدل تشریعی. عدل انسانی نیز خود تقسیم میشود به عدل فردی و عدل اجتماعی» به نظر ایشان اصل عدالت موردنظر در مکتب تشیع همان عدل الهی است و عدالت فردی زیربنای عدالت اجتماعی و عدل الهی و ایمان نیز پایه و زیربنای عدالت فردی است. در این پژوهش ما به دنبال بررسی مقایسهای مفهوم عدالت از دیدگاه مطهری و افلاطون هستیم.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-11-22] [ 03:48:00 ق.ظ ]
|