بررسی مقایسه ای نقش نخبگان سیاسی در جهت گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران (با تأکید بر دولت هشتم و نهم) |
پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات، گسترش روابط خارجی و رسیدگی به مسائل و امور خارجی، نحوه ی بیان و شیوه ی رفتار و برخورد با دیگران نسبت به قبل تغییر یافت.
پذیرش پلورالیسم جهانی به معنی نفی نظام تک قطبی و پذیرش تساوی فرهنگ ها، به محور اصلی سیاست خارجی تبدیل شد. (ازغندی، 1381، 18)
در دوران اصلاحات با تحول در گفتمان سیاسی مواجه هستیم. به این ترتیب که مشروعیت اثباتی، جایگزین مشروعیت سلبی یعنی دوری گزیدن از دشمن تراشی، طرح شعار های پرخاشگرایانه و تحریک کننده گردید.
دولت اصلاحات گام های اساسی در جهت گفتگو با جهان خارج و تنش زدایی با کشورهای منطقه و جهان برداشت و همکاری های منطقه ای و بین المللی خود را افزایش داد.
به اعتقاد خاتمی تنش زدایی به معنی غفلت و نا هوشیاری نیست،«بلکه شناخت مرز های دشمن و تلاش برای تقویت دوستی ها و جنبه ی
اشتراک و هوشیاری در برابر تهدید ها است. ما معتقدیم سیاست تنش زدایی هزینه ی اداره ی کشور را به حداقل خواهد رساند.» سیاست تنش زدایی از طریق گفتگو و مفاهمه، دیدگاهی است واقعگرا و در جهان پر از تعارض هم می تواند پاسخگوی ارزش ها باشد و هم اینکه منافع ملی را در سطوح مختلف فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی تامین نماید.
سیاست تنش زدایی با فاصله گرفتن از اولویت های امنیتی و ایدئولوژیک به سمت همگرایی و همکاری همه جانبه پیش رفته و در نتیجه زمینه های بیشتری را برای گفتگوی میان تمدن ها و همگرایی چند جانبه حکومتی بوجود آورد.
پس از به قدرت رسیدن محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور، مواضع سیاسی ایران در سیاست خارجی تغییر قابل ملاحظه ای پیدا نمود. دولت نهم بر اساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت سیاست تهاجمی را جایگزین سیاست تدافعی در جهت گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نمود. سیاستی که حتی وارد خطوط قرمز آمریکا و غرب گشت.
انتخاب رویه هایی مانند کوتاه نیامدن بر سر مسائل هسته ای، طرح مسئله ی هولوکاست، نفوذ بیشتر در حیاط خلوت آمریکا (آمریکای لاتین) و جایگزینی نام دریای کوروش به جای دریای عمان مبین جهت گیری سیاست خارجی تهاجمی است. (عباسی، 1390، سخنرانی)
از طرف دیگر، با توجه به شرایط لازم بر ساختار حکومت بوروکراتیک حکومت آمریکا و نقش گروه های فشار و ذی نفوذ در کوتاه مدت نمی توان امید چندانی به تغییر و تحول روحیه و طرز تلقی سیاستمداران آمریکایی داشت. آمریکایی ها باور ندارند که یک دولت جهان سومی بتواند این نظام را بهم بریزد. آنها همچنان خود را در موقعیت ابر قدرتی می دانند که هم می توانند و هم حق دارند شرایط خاص خود را بر دیگر کشورها بویژه کشورهای جهان سوم بالاخص جمهوری اسلامی ایران دیکته نموده و ایران هم ملزم به تابعیت می باشد. (محمدی، 1377، 199) بنابر این و بنا بر شواهد تاریخی سیاست مداران آمریکایی اهل گفتگو نیستند.
در مقابل هم دولت نهم نشان داده است که در رابطه با اولویت های پذیرفته شده خود، قویاً حساس بوده و در مقابل فشار های بین المللی مقاوم و سازش ناپذیر است. اگرچه در ظاهر امر این عمل غیر عقلایی به نظر می رسد ولی در عمل بویژه در دراز مدت نشان داده شده که این مقاومت و ایستادگی خود به عنوان یک ابزار قدرتمندی در تسلیم دیگران در مقابل خواسته ها می تواند مورد استفاده قرار گیرد. در دورهی اصلاحات تمركز دولت بر روی آرمان «توسعه سیاسی» است و عدالت و استقلال در حوزههای سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی و قاطعیت در تحقق ارزشهای انقلاب در صحنه داخلی و خارجی مورد غفلت واقع شده بود که دولت نهم در صدد رفع این کاستی ها بود.
با توجه به اتخاذ دو جهت گیری متفاوت در سیاست خارجی دولت هشتم و نهم، دراین پژوهش به دنبال پیدا کردن نقش نخبگان سیاسی در اتخاذ این دو جهت گیری هستم و تعیین نمایم در هر جهت گیری چه نوع نخبه ای (ابزاری یا فکری) نقش بیشتری داشته اند.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1399-11-22] [ 02:51:00 ق.ظ ]
|