در نظریه های شناختی عوامل اصلی نگهدارنده رفتار فرایندهای شناختی فرض می شوند. بنابراین یکی از فرضهای روشها و فنون شناخت درمانی این است که افراد بر حسب ادراکی که از امور و رویدادها دارند به آنها واکنش نشان می دهند. فرض دوم شناخت درمانی این است که شناخت های غلط سبب اختلالات هیجانی می شوند. بنابراین هدف عمده شناخت درمانی ایجاد تغییر در فرایندهای شناختی افراد است. درمانگران شناختی و تغییر دهندگان رفتار شناختی معتقدند که تغییرات مطلوب در رفتار مددجویان (از جمله رفتارهای هیجانی آنان) از راه تغییر دادن الگوهای فکری، باورها، نگرشها، و عقایدشان امکانپذیر است. (سیف،1374،ص424)

 

اگر نقش عوامل شناختی در ادراک و اصلاح رفتار انسانی نادیده گرفته شود از توانایی رفتار درمانگر در پرداختن به بسیاری از مشکلاتی که در کار بالینی به آنها بر می خورد جداً کاسته می شود. با وجودی که در گذشته رفتار درمانگران سرسختانه از هر گونه ارجاع به مفاهیم واسطه ای اجتناب می کردند ولی در گزارشهای جدیدتر به وضوح به اهمیت عوامل شناختی تأکید شده است (گلدفرید و دیویسون، 1976، ص15)

 

فنون رفتاری یار فنون شناختی است. هدف کلی روشهای رفتاری کمک به بیمار برای درک نادرستی فرضیات شناختی خود و یادگیری فنون جدید برای مدارا، پیامدهای آن است.

 

مطالعات به وضوح نشان داده اند که شناخت درمانی در بعضی از موارد معادل یا برتر از داروهاست و در هر حال روش موثری است. شناخت درمانی یکی از مفیدترین روشهای روان درمانی فعلی برای افسردگی است و انتظار می رود که برای درمان سایر اختلالات نیز مفید بوده باشد (کاپلان و سادوک، (1991، ص411). کارست (1970)و ترکسر(1972) تأثیر مثبت شناخت درمانی را در تخفیف اضطراب افراد به هنگام سخنرانی جمع ثابت نمودند (نجابتیان، 1379، ص5)

نتیجه تصویری برای موضوع افسردگی

پروژه دانشگاهی

 

پاور و هکاران (1990) اظهار می دارند درمان شناختی – رفتاری احتمالاً بسیار موفق تر از درمان های دیگر در زمینه اضطراب عمل کرده است.

 

رفتار درمان شناختی، رویکردی است فعال، جهت بخش، از لحاظ زمانی محدود و سازمان یافته. این رویکرد براساس این منطق نظری زیربنایی استوار است که عاطفه و رفتار فرد عمدتاً بر حسب شیوه شناخت جهان از نظر او تعیین می شود (بک و همکاران[6](2)، 1979، ص3). این نوع درمان، درمانی است :

 

    • مبتنی بر مدل شناختی منسجم درباره اختلال های هیجانی و نه مجموعه ی ناهماهنگی از فنونی که فاقد هر نوع اساس وحدت بخش منطقی باشند،

 

    • مبتنی بر همکاری درمانی استوار بین بیمار و درمانگر که در آن بیمار به صراحت به عنوان فردی که نقشی برابر در رویکرد تیمی به حل مسأله دارد تلقی می شود ؛

 

    • کوتاه و محدود از لحاظ زمانی که در آن سعی می شود به بیمار کمک شود تا در خود مهارت های خود – یاری مستقلی پدید آورد ؛

 

    • سازمان یافته و جهت بخش ؛

 

    • مسأله مدارو معطوف به عوامل تداوم بخش مشکلات و نه منشأ آنها.

 

    • متکی بر فرایند سوال و «کشف راهبری شده»([7]) و نه قانع سازی، موعظه و مباحثه.

 

    • براساس روش های استقرایی، به طوری که بیمار فرا می گیرد که افکار و اعتقادها را به عنوان فرضیه هایی که باید اعتبار شن آزموده شود، بنگرد.

 

  • آموزشی، که در آن فنون شناختی- رفتاری به عنوان مهارت هایی که باید از طریق ممارست فراگرفته شوند و از طریق تکالیف خانگی وارد محیط بیمار گردند، تلقی می شود (هاوتون و همکاران([8])، 1376، ترجمه قاسم زاده، ص229).

[1] Cogvitive Behavior Therapy

 

[2] Cognition

 

[3] Atkinson , Atkinson and Hilgard

 

[4] cognitive

 

[5] thought

 

[6]Beck at al

 

[7] Guided discorery

 

[8] Hawton at al

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...